.
دِلِ دیوانه یِ من را تو مکُن باز ملامت
تو مکش پای ز کویش بخدا نیست شهامت
تو معلم شدی و عاشق املا شده ام من
تو ندیدی سر هر نقطه عسل ریخت کلامت
تو شدی وارد خونم، بی تو من میمیرم
تو مگو چاره یِ این درد فقط هست حجامت
دل من وقت خداحافظیت آب شد و من
دَمِ در ریختمش پایِ تو یعنی به سلامت
تو زدی دست به پهلوی درختی که نیفتی
دل دیوانه گمان کرد که دادی تو علامت
من و تو عهد نبستیم مگر؟عهد تو مشکن
بخدا بوسه بگیری ز کَسی هست حرامت
.
حسین جعفری جرجافکی
ZibaMatn.IR